شکستم باخودم گفتم تموم شد آرزوهامون
توآغوش پراحساست باهم آروم شدنهامون
شکستم باخودم گفتم پریشونی میشه کارم
تورودیدن بااون آدم میده یک عمر آزارم
قضاوت کارخوبی نیست یه عالم دیر دونستم
به آئینه میگم هرشب چطوراینکارو تونستم
درست وقتی که دونستم پی همدیگه میگردیم
هموناییم که توخوابم پیش هم سیرمیکردیم
درست وقتی که دونستم توهم مثل خودم بودی
مسربودی به مابودن هواتو به من آلودی
درست وقتی که دونستم دلت بادیگرون سرده
تمامت پیش من مونده پی هیچکس نمیگرده
پشیمونم از اون روزا پریشونم ازاین قسمت
نصیبم شد دوراهی ها تواین دنیای پر وسعت